تاحالا از تو خودت رو خوردی؟ خب خیلی سادست عین ناخن خوردنه فقط انگار روحت داره ناخنت رو میخوره.
البته این در ادامه فراق و وصال و این حرفا نیست. اون که گفتم همه چیز در آخر نیست و وصال و فراق هم اتفاقا آخر نیستن خیلی... پس خیلی گیر نده چی میشه. هرچی شد لابد صلاح همون بوده. (باید خدا رو شکر کرد دیالوگهای فرافلسفی رو قورت دادم)
ولی الان حقا که وصالیست گرچه شرایط قمر در عقربه و همه چی بهم ریختست ولی چشمات از وصال حرف میزنن...
واقعیتش اینه که الان «من او» رو تموم کردم و احساس میکنم همان که فکر میکردم درست بود و حالا قاطی کردم که دارم چیکار میکنم باید چیکار بکنم و آروم آروم خودمو میخورم...
از تو خوردن یعنی همه چیزو میخوای و هیچی نمیخوای. یعنی میخوای زمان مثل چی بگذره و فست فروارد کنی به قسمتای خوبش و وقتی یادت میافته که تویی که قسمتا رو خوب و بد میکنی میخوای اسلو موشن کنیش که وقت بیشتری برای خوب کردنش پیدا کنی. الحق و الانصاف که برگشتن هم نداری ولی اگر داشتی هم فکر نکن خیلی پخی میشدی...
راستی اگر بخوای خودت رو بخوری و پخ باشی خیلی بد میشه که... نه نه من نمیخوام هیچ پخی باشم. به به... قرار بود فرافلسفی نشه، فرو فلسفی شد...
چقدر وراج شدم جدیدا. قدیما ۲ خط مینوشتم خلاص.
حالا کم کم بر میگردم به اون حالتم ۲ روزم ازین یبوست نوشتن در بیام به کسی بر نمیخوره...
البته این در ادامه فراق و وصال و این حرفا نیست. اون که گفتم همه چیز در آخر نیست و وصال و فراق هم اتفاقا آخر نیستن خیلی... پس خیلی گیر نده چی میشه. هرچی شد لابد صلاح همون بوده. (باید خدا رو شکر کرد دیالوگهای فرافلسفی رو قورت دادم)
ولی الان حقا که وصالیست گرچه شرایط قمر در عقربه و همه چی بهم ریختست ولی چشمات از وصال حرف میزنن...
واقعیتش اینه که الان «من او» رو تموم کردم و احساس میکنم همان که فکر میکردم درست بود و حالا قاطی کردم که دارم چیکار میکنم باید چیکار بکنم و آروم آروم خودمو میخورم...
از تو خوردن یعنی همه چیزو میخوای و هیچی نمیخوای. یعنی میخوای زمان مثل چی بگذره و فست فروارد کنی به قسمتای خوبش و وقتی یادت میافته که تویی که قسمتا رو خوب و بد میکنی میخوای اسلو موشن کنیش که وقت بیشتری برای خوب کردنش پیدا کنی. الحق و الانصاف که برگشتن هم نداری ولی اگر داشتی هم فکر نکن خیلی پخی میشدی...
راستی اگر بخوای خودت رو بخوری و پخ باشی خیلی بد میشه که... نه نه من نمیخوام هیچ پخی باشم. به به... قرار بود فرافلسفی نشه، فرو فلسفی شد...
چقدر وراج شدم جدیدا. قدیما ۲ خط مینوشتم خلاص.
حالا کم کم بر میگردم به اون حالتم ۲ روزم ازین یبوست نوشتن در بیام به کسی بر نمیخوره...