ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

بعضی وقتا احساس می‌کنی نوشتن توی کاغذ کافی نیست...
نوشتن فکرا و حرفا توی دنیای وب مثل انداختن سوزن در یک حجم عظیمی از کاهه....

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

از اون روزی که ایمیل زدی که دیگه ارتباط نداشته باشیم، تمام چیزی که از تو در ذهن من مانده، یک عالمه خاطره‌ی تار بعلاوه یک آدمی که در گذشته بوده و الان ناپدید شده، هست.
دوست داشتم که هنوز بودی.
بعد از کلی مدت اشتیاق نوشتن پیدا کردم.

علتش، رفتن دوست و استادم هست.
نه اینکه از رفتنش خوشحال باشم. بلکه از اتفاقاتی که در آخرین ملاقاتمون قبل رفتن افتاد خوشحالم.
روز قبلش اول دانشگاه با جمعی از دوستان دعوت بودیم. مدت‌ها بود می‌خواستم آواز بخونه. برام عجیب بود که خیلی باز برخورد کرد و جلوی اون همه آدم شروع کرد آواز خوندن. هرچند آوازش رو تنهایی بیشتر دوست دارم. تنهایی کمتر تصنعی هست!

شبش رفتیم شرکت. توی شرکت کلی حرف زدیم شام خوردیم. ولی مهم‌ترین آیتمی که داشتیم این بود که کنارش نشستم و نماز خوندنش رو نگاه کردم. یکی از مصادیق معرفت، درک مسئله‌ی بندگی هست. یکی از مصادیق درک مسئله‌ی بندگی، از روی شوق عبادت کردنه. کسی هم که با شوق عبادت می‌کنه هم زودتر سراغ عبادتش میره و هم با حضور ذهنی و روحی به سراغ عبادت می‌ره. هیچ وقت همنگار که مشتاقانه منتظری زمان نماز برسه و از اون فرصت طلایی روزت استفاده کنی.
انگار هم سنت این هست که هرچه کمتر سربار می‌بینش، راحت‌تر می‌شه. و استفاده‌ی بیشتر هم می‌کنیم. البته منظور از استفاده، افزایش ظرفیت روحی انسان هست.

بارها گفتم. برای یک مومن، بدیهی ترین نعمت این هست که توی زمان عبادت، خدا رو حاضر و ناظر ببینه و درک کنه. حاصل اون عبادت، یک رضایت دوطرفه هست.  بعدش این می‌شه که بقیه زمان‌ها هم این حس رو داشته باشه.

دوست دارم که من هم همیشه بتوانم از روی شوق عبادت کنم. وقت‌هایی که دارم این نعمت رو خیلی شاد ترم.
به امید پیدا کردن ظرفیت روحی بالاتر...