ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

بعضی وقتا احساس می‌کنی نوشتن توی کاغذ کافی نیست...
نوشتن فکرا و حرفا توی دنیای وب مثل انداختن سوزن در یک حجم عظیمی از کاهه....

۳ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

یک حس عجیبیست. تجربه‌ای که چیزی نمی‌تواند جایگزینش شود.
آن حس
 اینکه کسی منتظر توست
کسی که تو را بیش از هر کسی دوست می‌دارد
اما تو چه می‌دانی
غرق در غلفت‌های روزانه‌ی خود
از خواب بیدار می‌شوی و ندایی را می‌شنوی
که تو را می‌خواند
آن زمان که به آن ندا پاسخ می‌دهی
تازه درک می‌کنی چه را از دست داده بودی


اما


آنچه که در درون خود میابی و زیباست
ملاقات نیست
چرا که
ملاقات بدون آن شوق دیدار درون تو نا ممکن است
و تو همیشه غافلی


هر روزی که بیدار شدی و غافل نبودی
آن روز
روز موفقیت توست...

«ای کاش کتاب من به تو بیاموزد که به خودت بیشتر توجه کنی تا به آن و سپس بیشتر به چیزهای دیگر تا به خودت.»

این است آنچه تو می‌توانستی پیش از این در مقدمه و در جمله‌های آخر مائده‌ها بخوانی. دیگر چرا تکرار کنم؟

در عجبم که چطور می‌تونم روزها و هفته‌ها رو بگذرونم ولی حضور خدا رو در زندگیم حس نکنم.

چطور ممکنه هر کاری رو می‌خوام آغاز کنم و به پایان برسونم، این رو نبینم که خداست که رب ماست و خداست که سمت و سو میده به کار.


بعد چند روز که خدا رو حس می‌کنم چنان احساس خوبی دارم که تا هفته‌ها فراموش نمیشه.

خیلی جالبه که چنین چیزی رو تجربه کنی ولی تلاش نکنی واسش.