یک حس عجیبیست. تجربهای که چیزی نمیتواند جایگزینش شود.
آن حس
اینکه کسی منتظر توست
کسی که تو را بیش از هر کسی دوست میدارد
اما تو چه میدانی
غرق در غلفتهای روزانهی خود
از خواب بیدار میشوی و ندایی را میشنوی
که تو را میخواند
آن زمان که به آن ندا پاسخ میدهی
تازه درک میکنی چه را از دست داده بودی
اما
آنچه که در درون خود میابی و زیباست
ملاقات نیست
چرا که
ملاقات بدون آن شوق دیدار درون تو نا ممکن است
و تو همیشه غافلی
هر روزی که بیدار شدی و غافل نبودی
آن روز
روز موفقیت توست...
آن حس
اینکه کسی منتظر توست
کسی که تو را بیش از هر کسی دوست میدارد
اما تو چه میدانی
غرق در غلفتهای روزانهی خود
از خواب بیدار میشوی و ندایی را میشنوی
که تو را میخواند
آن زمان که به آن ندا پاسخ میدهی
تازه درک میکنی چه را از دست داده بودی
اما
آنچه که در درون خود میابی و زیباست
ملاقات نیست
چرا که
ملاقات بدون آن شوق دیدار درون تو نا ممکن است
و تو همیشه غافلی
هر روزی که بیدار شدی و غافل نبودی
آن روز
روز موفقیت توست...