خستهشدم. از اینکه در روابط وجود ندارم خسته شدم.
هرچی با آدمها نایستر هستی آدما انگار وجودت رو کمتر میبینن و هرچه بیشتر اجبار کنی و فشار بیاری انگار آدما تازه متوجه حضورت میشن...
خب اصلا اگر کسی متوجه حضورم نشه هم اهمیتی نداره. فقط مشکل اینه که بنده هم در این دنیا نیازهایی دارم. یا قراره که این نیازها به صورت دو طرفه برطرف بشه، یا همچین قراری نیست. حالت یک طرفه گرچه وجود داره ولی پایدار نیست. پایدار به این معنا که بالاخره اگر شما داری از یک ظرفی (ظرف وجود) چیزی خارج میکنی، خب بالاخره تموم میشه این ظرفه. (اگرچه تعبیر دیگران این هست که پر میشه چون نگاه اونها اینه که مثلا غصه را داری واردش میکنی)
بعد که خسته میشی و خالی میشی و کاسه و کوزه رو میشکنی که بسه دیگه خسته شدم از این یکطرفگی زندگی، آدما تازه شروع به حرکت میکنن. خب نمیشه یکم آیندهنگر باشید و به این توجه داشته باشید که همچین روزی داره میرسه؟
ظاهرا نه!
پ.ن: خسته ۲ هست چون همه خستههای قبلی رو در ۱ای خلاصه کردم که اصلا نوشته نشده. اصلا میخوام از ۲ شروع کنم. مگه کامپیوتریا از ۰ شروع نمیکنن؟ کی قرارداد کرد که از ۱ شروع کنیم؟!
هرچی با آدمها نایستر هستی آدما انگار وجودت رو کمتر میبینن و هرچه بیشتر اجبار کنی و فشار بیاری انگار آدما تازه متوجه حضورت میشن...
خب اصلا اگر کسی متوجه حضورم نشه هم اهمیتی نداره. فقط مشکل اینه که بنده هم در این دنیا نیازهایی دارم. یا قراره که این نیازها به صورت دو طرفه برطرف بشه، یا همچین قراری نیست. حالت یک طرفه گرچه وجود داره ولی پایدار نیست. پایدار به این معنا که بالاخره اگر شما داری از یک ظرفی (ظرف وجود) چیزی خارج میکنی، خب بالاخره تموم میشه این ظرفه. (اگرچه تعبیر دیگران این هست که پر میشه چون نگاه اونها اینه که مثلا غصه را داری واردش میکنی)
بعد که خسته میشی و خالی میشی و کاسه و کوزه رو میشکنی که بسه دیگه خسته شدم از این یکطرفگی زندگی، آدما تازه شروع به حرکت میکنن. خب نمیشه یکم آیندهنگر باشید و به این توجه داشته باشید که همچین روزی داره میرسه؟
ظاهرا نه!
پ.ن: خسته ۲ هست چون همه خستههای قبلی رو در ۱ای خلاصه کردم که اصلا نوشته نشده. اصلا میخوام از ۲ شروع کنم. مگه کامپیوتریا از ۰ شروع نمیکنن؟ کی قرارداد کرد که از ۱ شروع کنیم؟!