ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

بعضی وقتا احساس می‌کنی نوشتن توی کاغذ کافی نیست...
نوشتن فکرا و حرفا توی دنیای وب مثل انداختن سوزن در یک حجم عظیمی از کاهه....

همیشه چند سال عقبم. ای کاش می‌شد با دیگران همقدم بودم.
اما مشکلم این بوده همیشه که باید می‌فهمیدم چرا دارم هر کاری رو می‌کنم.

چرا قسمت‌های مدفونی از درونم زنده می‌شن و می‌کشمشون.
چرا چاره‌ای جز این ندارم؟ :(

اخیرا شب‌های روشن رو از جایی گرفتم. یادت افتادم.

بهترین دوستم بودی! یادت بخیر...

درآ که در دل خسته توان درآید باز

هرچیزی که به سرم میاد، بلایی هست که خودم سر دیگران در آوردم....
حقمه!
ای کاش آن قدمی که می‌خواستم را برمیداشتی...
ای کاش میدیدی که چقدر نابودم...
ای کاش میدیدی این‌ها رو...
ای کاش صدایی از تو می‌شنیدم...
روزی صد بار به خودم می‌گم که اینکارو نکن!
مدت زیادیه خیلی میزنه به سرم یه ایمیل بهت بزنم و فقط توش بنویسم «سلام»!
نمیدونم چقدر دیگه دووم میارم...
:

چه خوبه که قبل جلسه تیم سازی، جلسه خودسازی رو آغاز کنی.

اون موقع‌ست که می‌فهمی «دل با یار و سر در کار یعنی چی»...

گرچه دلم بی اندازه تنگ توست. اما به اندازه‌ای فلج شده‌ام که حتی نمی‌توانم صدایت بزنم...


کاش بودی...

ممکن است تو در یک جایی کار کنی و از روز اول کلی امکانات و سیستم در اختیارت بگذارند و حقوق فوق العاده بهت بدند. و جای دیگری کار می‌کردی که بعد از ۲ سال می‌تونه یه مانیتور خوب بهت بده...
ممکنه حست این باشه که اولی خیلی برات بیشتر ارزش قائل بود. ممکنه هم حست خیلی غلط نبوده باشه. اما یادت باشه که دومی با نداری و بدبختیش برات امکانات جور کرد و اولی براش هزینه‌ی خیلی کمتری داشت.

مثل پدری می‌مونه که درامد کمی داره و با تمام کمبود درامدش در عین تاخیر برای بچش بالاخره چیزی که لازم داره رو بخره. این کارش به نظرم ارزشش بیشتر از اون پدریه که کلی دارایی داره و برای بچش چیزیایی رو می‌خره که لازمم نداره...