اگرچه، این هرزهگوییهای خودم رو یک مدل فاز فرافلسفی میدونم و خیلی هم بهش دامن نمیزنم. واسه همین جدی نگیر:
من بچه که بودم، معتقد بودم مطالعه آدم باید به اندازه شعورش باشه. چون اگر خیلی مطالعه کنی و شعورت به اندازش نباشه؛ یا چیزی که مطالعه کردی رو لوس و بی معنا میکنی؛ یا خودت در توانت نیست و کشش نداری بفهمی در این دریای فهم چقدر جا برای درک هست و اینطوره که عملاً دیوونه میشی.
ولی یک چیزی رو فراموش کرده بودم:
اینکه اگر یک آدم همین الان دیوونه باشه با شعور کم، مطالعه چه بلایی سرش میاره؟
من بچه که بودم، معتقد بودم مطالعه آدم باید به اندازه شعورش باشه. چون اگر خیلی مطالعه کنی و شعورت به اندازش نباشه؛ یا چیزی که مطالعه کردی رو لوس و بی معنا میکنی؛ یا خودت در توانت نیست و کشش نداری بفهمی در این دریای فهم چقدر جا برای درک هست و اینطوره که عملاً دیوونه میشی.
ولی یک چیزی رو فراموش کرده بودم:
اینکه اگر یک آدم همین الان دیوونه باشه با شعور کم، مطالعه چه بلایی سرش میاره؟
شاید چیزی که واسه یکی زهر هست، واسه دیگری دارو و درمان باشه! کی میدونه؟!
الان میگه هذیان نگو دیوانه...