ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

ملغمه

ملغمه یعنی اینجا هدفش فقط زده شدن حرفه نه درستیش

بعضی وقتا احساس می‌کنی نوشتن توی کاغذ کافی نیست...
نوشتن فکرا و حرفا توی دنیای وب مثل انداختن سوزن در یک حجم عظیمی از کاهه....

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

به دلایل زیادی مجبور شدم برگردم به مباحث مهندسی نرم افزار (گرچه از اول مهندس نرم‌افزار حساب نمی‌شدم).
خیلی حرفای زیادی هست که می‌تونم بزنم (مثل وسواس‌هام که معمولا مفیدن و جالبه که آدم با نکات منفیش جای خوبی برای شخصیتش پیدا کنه) ولی به نظرم اینجا جاش نیست.

اومدم اینجا که بگم اولا کار کردن روی model و کار کردن با hibernate منو یاد تابستون ترم ۴ام می‌اندازه که با یک آدمی همگروهی شدم که من رو «جالب‌ترین آدم زندگیش» نامید و خود غافل بود که اون تجربه‌ها شیرین‌ترین و تلخ‌ترین تجربیات زندگیم هستن (اشاره به «دیدگاه» و «کِی» از کتاب پرسیدن مهم‌تر از پاسخ دادن است). خیلی جدیدا یادش می‌افتم و متاسفانه بهش دست‌رسی ندارم. چیزای کمی هستن که احساس می‌کنم حقیقتا از دسترس من خارجن و آرزو می‌کردم جور دیگری بودند، اما این یکی جزو اون دسته هست. خلاصه زمانی به «جالبی» و «قشنگی» اون زمان هنوز نداشتم. البته اون زمان خیلی به دیگران از منظر دیگران توجه داشتم و الان بیشتر به دیگران از منظر خودم توجه دارم. (اگر بخوام این رو با یک مثال توضیح بدم اینطوری می‌شه که بپرسی چطور زندگی بقیه بهتر می‌تونه باشه و بعد فکر کنی که من چه کاری می‌تونم بکنم در مقابل اینکه بپرسی من چطور می‌تونم بهتر باشم و تاثیرش در زندگی بقیه چیه)

راستی چقدر بلد نبودیم اون موقع و در عین هیچی بلد نبودنمون چقدر قوی عمل کردیم (گرچه نه آخرش کد‌ها استفاده شد و نه اصلا خیلی کارهای درستی کرده بودیم). خودمونیم، توی این مدت کلی چیز یاد گرفتیم ولی اصلا حس نمی‌کردم...
کلا کارهای نرم‌افزاری (بگذارین خودمو راحت کنم، نرم افزاری در مقابل هوش مصنوعی ۳ ساله اخیر منظورمه) منو یاد لیسانسم می‌اندازه. احساس می‌کنم که می‌تونم خیلی راحت‌تر توش قوی باشم و به آدمای قوی در این زمینه به شدت نیازه (نیازمندی‌های non-functional)... (به قول خارجیا: «?Was that a pun») قوی منظورم کسی هست که مرز دانسته‌ها (و نه ندانسته‌ها) رو می‌تونه تغییر بده و کاری کنه که پیشرفت فنی رخ بده.

یاد بحثی که با یک دوستی در مورد علم و صنعت می‌کردم افتادم. شاید در یک زمان مناسبی اضافش کردم.

پ.ن: نوشته‌های کمی دارم و فکر‌های زیادی
پ.ن: دوباره دچار وسواس درستی شده بودم که اینقدر خودمو مجبور کردم، تونستم یک چیزی بنویسم که مهم نبود درستیش و می‌تونستم منتشر کنم (بله منتشر نکردم بعضی‌ها را بعضی‌های دیگر رو هم حذف کردم)